هشتی | چاپارخانه | سردر | بنچاق | پستو‏ها | طاقچه‏‌ها | نردبان | چهارسوق | ایوان | گنجه | سرداب

ظاهرش این گونه است که هیچ چیز سر جای خودش نیست. مخصوصاً خانه که خیلی از کار‌هایش مانده و خیلی‌های دیگرش نقص دارد. البته مواردی هم برمی‌گردد به نگاه ایده‌آلیستی من به مقوله خانه و معماری. راستش خودم هم فکرش را نمی‌کردم ارشد را گرایش مسکن بخوانم. ولی شد و الان من یک معمار متخصص مسکن‌ام و اگر پیش‌ترها به طور ناخودآگاه ولی حالا به شکل آگاهانه مفهوم خانه برایم ویژه و مهم است و این یعنی قوز بالا قوز. بگذریم.

از کم و کاست زندگی همیشه می‌شود نوشت؛ چنان‌که زندگی همیشه کم و کاست دارد. اما راستش مدت‌هاست در کنار نگرش ایده‌آلیستی‌ام به زندگی، دو رویکرد دیگر نیز به طور موازی روی خواسته‌ها و داشته‌هایم تاثیر داشته‌اند؛ یکی مینیمالیسم و دیگری نیمه‌ی پر لیوان را دیدن بوده است. هر چقدر کمال‌گرایی آرامش را از تو می‌گیرد و به خاطرش همزمان درگیر جزییات متعدد و متداخل می‌شوی، این دو جبران می‌کنند و تو را از گردباد آرمانگرا بودنت بیرون می‌کشند. اینگونه است که من در روزهایی که فکر می‌کنم نابسامانم و هیچ چیز آن گونه که باید باشد نیست، دلخوشم به اینکه سایه‌ی پدر و مادر بر سرم است و همسر مهربانی دارم که آرام از او می‌گیرم. حال چطور می‌شود در برابر این داشته‌ها از نابسامانی گفت و نوشت!؟


برچسب‌ها: خانه, ایده‌آلیسم, آرامش

چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۱  تیرمن  این نبشته را گذاشت روی طاقچه‌ی اصل مطلب این نیست! [ ]

آرام چیست؟
وقتی چیز ارزشمندی داری!
بیقراری چیست؟
وقتی آن چیز در کَفَت نیست!
و امید و امید؛ حال میان
این فاصله...

_ پی‌نوشت
با وجود تمام حسم نسبت به تیرمن، هنوز آنطور که باید ذهنم معطوف به فضای سفید اینجا نیست.


برچسب‌ها: امید, آرامش, فاصله

جمعه ۱۲ آذر ۱۳۹۵  تیرمن  این نبشته را گذاشت روی طاقچه‌ی اصل مطلب این نیست! [ ]



نقطه‌ی کم‌زمانی» آن بلاتکلیفی که تمام شد...» دل‌گرفتگی افوربیایی» نقاش؛ پاییز خیال‌انگیز»